کار و زندگی (مطلب غیر زمانی)
با نام خدا
سلام
می خوام درباره ی یک موضوع جالب حرف بزنم
قبلش یه چیزی : چند وقته توی کانال تلگرام استاد پناهیان عضو شدم و هر از گاهی مطالبشو می خونم کلا سطح بحث هاش بالا است اون جوری است که من دوست دارم مثل شی گرایی در جامعه نگاه ولایی در مدیریت و نگاه جهادی و این ها(البته یک پیزی ته دلم اذیت می کنه اونم اینه که چرا قبل معروفیت اربعین زیاد این ها نمی گفتند الان یک دفعه همه زورو شدند و اربعین مهم بگذریم از این حرف ها(الان باز بحث حسن زن میاد وسط که من درش افتضاحم با این که همیشه دیدم اشتباه می کنم))
حالا استاد پناهیان می گفت که سختی زندگی پایان ناپذیزه اصلا زندگی سخته ذاتا و نمی شه سخت نباشه
کلا این بحث هست که ما باید مثل اسب کار کنیم یک ادمی هماومده بود برای معرفی امار در سمینار دانشکده می گفت تلاش کنید زیاد کار کنید کلا درس کار تفریح هر چیزی فقط زیاد انجام بدید
الان یک بحث مهم هست خیلی مهم و اوم امید ه این که ما کی امید داریم
مثال ساده من سال سوم برای المپیاد کم و بیش می خوندم ولی امید نداشتم حتی به زندگی بریده بودم(البته دلیلش "جدید"ها بود) کلا زندگی فرسایشی بود
سال کنکور دوباره همین قضیه بود حتی بدنم هم مشکل خورده بود پوستم بعضی جاهای بدنم ملتهب بود اذیت می کرد یک سری سر قلم چی کلا نمی فهمیدم هیچیو بدنم التهاب داشت امایکی مثل 7 که الان داره به اون جایی که دوست داره می ره البته شاید هم نه نمی دونم
سختی زندگی و امید
زندگی فرستیشی و حرف دختر میم شیمی
تنها کار کردند
فشار استعداد نخبگی