زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

من یک انسانم. یک انسان نیاز هایی دارد. به یک مونس. به یک دوست. من نیز این گونه ام.
نمی دانم دوستانم خوب نیستند یا زمانه عوض شده ولی روی هرکسی سرمایه گذاری کردم سود نکردم. هزاران دوست که هیچ کدام با من نیستند. در میان جمع ام ولی تنهایم....
از امروز(روزی که آخرین دوست را هم بیشتر شناختم اقای 10 ای که فکر می کردم در اینده هم با هم باشیم) به نوشتن روی می آورم تا شاید مرحم دل تنگم شود

طبقه بندی موضوعی

آینده(مطالب ربطی به این عنوان نداره)

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ

یا حق

سلام

امروزبا اقای  16 فیلم دیدم صبح هم خودم یکی دیدم

همین دیگه باز 17 نشسته بودم کتاب خونه بکش بیرون ناموسا(البته دقیق ندیدم که تهمت نشه)

دیشب رفتیم سینما گشت ارشاد دو جالب بود بعد پیاده اومدیم خوابگاه 2 شب رسیدیم

دیروز فیزیک بود بعضی ها خیلی جر داده بودند بعضی ها خیلی خراب کرده بودند

خدا برزگه هفته بعد می رم دو تا دکتر

اول مشاوره بعد دندان

دلم میخواست توی وبلاگ فاطمه رحمانی (شالگردن) یک چیزی می نوشتم با نام همین وبلاگ(یعنی مستعار) ولی دیدم وبلاگم خیلی داغونه و مطالبش خیلی شخصی شده

دیگه .... حال درس و  پروژه نیست مجبوری دارم می نویسم

خدا بزرگه همچنان راستی پریروز رفتم به فنا دوباره جدید

دیگه برم حمام شاید حالم عوض شه


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی