حس اون قمار بازی رو دارم که زندگی اش رو باخته خیلی وقته این حسو خیلی وقته دارم
نمی دونم چرا دیگه امید نیست
توی رویا هام فقط امید باعث حرکته و در واقعیت نیست ..........
اینو چند وقت پیش اقای 15 فهمید........
هی .........گفتش حس می کنه من حس می کنم زندگی مو باختم و دیگه راهی ندارم
همش تصمیم می گیرم نگم "هی" ولی نمی شه هی.......
امروز 12 و نیم از خواب پاشو دم بعد الان می خوام دومین فیلم رو هم در روز ببینم
بی خیال
نمی دونم
می گم دوباره کنکور بدم یه 4 و 5 هزاری بیارم برم دنبال یه رشته مسخره و در یک جای دور ؟
دنبال یک کار مسخره می گردم تا برم پی یک کار یک پولی درارم یک زنی بگیرم که دوست ندارم و به روزمرگی برسم
نمی دونم چرا زندگی رو این جوری می کنم درد دارم می دونم مرض چیه و لی درمان نمی کنم