زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

من یک انسانم. یک انسان نیاز هایی دارد. به یک مونس. به یک دوست. من نیز این گونه ام.
نمی دانم دوستانم خوب نیستند یا زمانه عوض شده ولی روی هرکسی سرمایه گذاری کردم سود نکردم. هزاران دوست که هیچ کدام با من نیستند. در میان جمع ام ولی تنهایم....
از امروز(روزی که آخرین دوست را هم بیشتر شناختم اقای 10 ای که فکر می کردم در اینده هم با هم باشیم) به نوشتن روی می آورم تا شاید مرحم دل تنگم شود

طبقه بندی موضوعی

سلام

چرا زندگی درد داره؟

چرا؟

چرا یک می تونه توی 100 تا کار دست و پا بزنه اما خوشحال باشه و یکی توی یک کار باشه و همه اش عزاب بکشه؟
اصلا چرا بکب مب ره می جنگه و می میره با لبخند و همه سختی ها را حال می کنه اما یکی وسط جای گرم و نرم باید همه اش در اتیش باشه مثلا زن و شوهری  که از هم دل بریدن اینا فقط تویاتیش اند یا هم اتاقی هایی که خیلی از هم بدشون میاد و فقط هم را تحمل می کنند

خب من این زندگی را چی کنم؟

چرا یکی مثل اقای 26 باید در حالی که داره کلی کار ی کنه و پر انرژی می ره جلو باید با معیار نمره ملی ناراحت شه باید در مقابل افراد دیگه سختی بکشه باید یک سری عوضی حال بهم زن کنارش باشن و با اون ها مقایسه بشه؟

چرا باید افراد با هم فرق کنه شرایط اولیه شون فرق کنه و بعد با هم مسابقه بدن؟ چرا یه بدبختی که هیچ پیش زمینه ای نداشته باید با هر خری که کلی سرایط داشته در کنار هم باشن؟ مثلا یک المپیادی تهرانی با خانواده و فلان و بهمان در کنار یک شهرستانی بدبخت که حتی خانواده نمی دونند رشته اش چیه علوم پایه بخونند که اخرش اون شهرستانیه خیلی شانس بیاره معلم می شه اونم توی یک جای مسخره و تا اخر عمر می سوزه

چرا چرا چرا...


درد زیاده اما ناموسا چرا خدا؟

چرا باید یکی با اسم دین خر شه و بدبخت و یکی با اسم دین خر کنه و بدبخت دیگران را و دین باشه یک چیز بی خود

واقعا تاسم می خورم

این قدر می گیم دین دین دین ولی اخرش هم پول را می بینیم 

یعنی اون پول داره دین دار تر هم هست 

دیگه خسته شدم

نمی دونم درد چیه

شاید با اقای 27 حرف زدم یعنی ادامه حرف هام را برم و ببینم ایا فطرتی هست یا نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۲۱:۰۹

به نام او


این چند روزه چیز های جدیدی دیدم و چیز های جدید متوجه شدم

کلی مطلب در گوشیم نوشتم

 باید همه منتقل شه این جا و روی کاغذ

اما این پست

ایا باید کار کرد؟

وقتی یک سری عوضی(ژن برتر با تفکرات غیر "بخر" ای که موفق اند ) می شن مدیر و ما باید کار کنیم زورم می گیره وقتی الویت بندی یکیه و من و 22 می ریم بخش 24 و اقای 23 می ره بخش 25 کفر ادم در میاد

یارو میاد واسه ما تسبیح اب می کشه و خودش می ره پاسور می زنه

به 22 گفتم که میان پیش ما درباره ی ئغئغه های جهانی حرف می زنند خودشون ولی تصمیماتشون کاملا فردیه

داره کفرم درمیاد

حالا ایا باید کار کرد یا نه؟

بقیه اش شخصیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۲

اول اینکه اقا زندگی بدون سختی نمی شه(این را در نظر نگیرید بعدا می گم : واقعا اعتقادی به این ندارم عملی و نظری دارم) اینکه تو هر جوری باشی پول دار فقیر باهوش بی هوش سخته زندگی و درست شدن هم نداری یعنی تا زنده ای باید درد داشته باشی اینو اولین بار فک کنم حاج اقا پناهیان شنیدم یه مدت که تو کانالش بودم خیلی رو بورس بود این قضیه 


اما 2 زاویه دیگه هم هست

  1. اولی اینکه 9 می گفت درس بخون یک مهندسی دانشمندی شی تا مدل درد هات عوض شه یعنی انسانی تر باشن درد هات و مثلا به فکر سیر کردن شکم نباشی
  2. مثلا فرد 20 را در نظر بگیرید این چه دردی داره؟ مثل ادم درسشو می خونه ول خرجیشو می کنه و در اینده هم می ره خارج مثلا و زندگیشو می کنه اما خب من چی؟ ایا منم این قدر راحتم؟(رجوع شود به مطلب بعدی با عنوان سرعت در مقابل شتاب: زندگی بر کدام استوار است شتاب منفی هم داریم ایا؟)
خب الان می خوام یک مطالعه موردی کنم: خودم(زورم هم زیاده که خودم را مطالعه می کنم) از این جا به بعد حالت کلی نداره و خیلی شخصیه(گفتم که وقت کسی تلف نشه از خوندنش)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۴۰
به نام او
سلام
من اعتماد به نفس ندارم نمی دونم چرا
همیشه لحظه اخر می بازم
نمی تونم کاری کنم یارو بعد من شروع به زدن پروژه می کنه از من بهتر می ده
فقط وقت تلف می کنم زود شروع می کنم و با بازده کم و با این کار زمانی که بقیه تفریح می کننند من احمق بازی در میارم و وقت تلف می کنم و همیشه هم نگاه بد به بقیه دارم که چرا وقت تلف می کنند ولی خودم موقعی مه باید کار نمی کنم
باید مبارزه کنم و حل کنم 
شاید ترم بعد نرم سر کار و درس بخونم تا به خودم اثبات کنم که می تونم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۱

از مرکز مشاوره بهم زنگ زدن گفتن بیا گفتم چرا مگه نوبتم فلان نبود گفت ها؟ گفتم شما زنگ زدید کلا بیام؟ گفت اره گفتک خودم که زود تر اومده لودم نوبت گرفته بودم گفت خب پس بیا گفتم چشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۱۱

یا حق

سلام

امروزبا اقای  16 فیلم دیدم صبح هم خودم یکی دیدم

همین دیگه باز 17 نشسته بودم کتاب خونه بکش بیرون ناموسا(البته دقیق ندیدم که تهمت نشه)

دیشب رفتیم سینما گشت ارشاد دو جالب بود بعد پیاده اومدیم خوابگاه 2 شب رسیدیم

دیروز فیزیک بود بعضی ها خیلی جر داده بودند بعضی ها خیلی خراب کرده بودند

خدا برزگه هفته بعد می رم دو تا دکتر

اول مشاوره بعد دندان

دلم میخواست توی وبلاگ فاطمه رحمانی (شالگردن) یک چیزی می نوشتم با نام همین وبلاگ(یعنی مستعار) ولی دیدم وبلاگم خیلی داغونه و مطالبش خیلی شخصی شده

دیگه .... حال درس و  پروژه نیست مجبوری دارم می نویسم

خدا بزرگه همچنان راستی پریروز رفتم به فنا دوباره جدید

دیگه برم حمام شاید حالم عوض شه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۱۰

به نام معشوق ازلی 
سلام 
روز هایی که تلاش می کنم را دوست دارم خیلی زیاد اون لحضاتی که نه درگیر مشکل قدیمی ام نه در گیر مشکل غرور نه فکرم در خیاله بلکه در تلاشم اون لحضات رت به خود خودت میدم بهترین لخظات را دوستت دارم ای نداشته ام ای امید بچه گی ها و برگی ها می خوامت خیلی زیاد بیا تا از این بیشتر در لجن فرو نرفتم به خود خودت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۵۳

یادمه یکی از شهدا گفته بود که توی شب عملیات به میدان مین رسیده بودند بعد توسل کرده بود که یک کمکی بشه بعد گفته فهمیدم امروز روزی جای دیگه است و به حضرا الف(یادم نیست) توسل کرده بود بعد توسل به بزرگان مختلف

داشتم فکر می کردم چرا من توسل نمی کنم؟

بیا یکی را انتخاب کنیم

من و خود خودت دو تایی یکی را انتخاب کنیم 

نمی دونم کی

گزینه های روی میز

امام حسن

امام زمان

حضرت فاطمه حضرت زینب

حضرت علی اکبر

حضرت علی اصغر

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۴۰

بیا برگرد تا خونه از عادت پر نشده

یا حق

سلام

دلتنگم

دلتنگ

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی تابم و از قصه این خواب ندارم

دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست

کس در همه افاق به دلتنگی من نیست

واقعا کس در همه افاق به دلتنگی من نیست بی خیال سر صبحی حالم خوب نیست دارم چرت می گم

خدایی هست که اگر نبود سنگ روی سنگ بند نمی شد منبع امید همه افاق که اگر لحظه ای ما را فراموش کند تکه تکه می شویم 

یا علی

پی نوشت: هر خری را به دانشگاه راه دادند 24 سگبزن ببین چه گهی می شی والا

پی نوشت: به قول ارتین من نمی تونم سگ بزنم پس بقیه را بی خیال سگ زدن می کنم

پی نوشت: این جا دیواری است برای خالی کردنم

باز هم پی نوشت: به قول کارخانه ای توی ذهنت اگه عشق را بپروری و بروز ندی خیلی بزرگ می شه حالا من در باره ی نفرت و سختی و مشکلات همین را می گم






پی نوشت واقعی: ادامه شعر

بسیار ستم کار و بسی عهد شکن هسست

اما به ستم کاری ان عهد شکن نیست

پیش تو بسی از همه کس خار ترم من

زان روی که از جمله گرفتار ترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت

دانی که ز اغیار وفا دار ترم من

بر بی کسی من نگرا ن شانه من کن

زان که از همه کس بی یار ترم من

بی یار ترم من بی یار ترم من بی یار ترم من


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۳۱

یا حق

سلام

من مشکل خود را یافتم

نقطه ی روشنی در برابر خود نمی بینم

کار بزرگ که با این وضع هیش کارکوچیک و تف چسبوندن هم بدون ازدواج هیش

کلا هیش

نمی دونم

کلا دو تا قطه عطف می خوام یکی خلاصی از مشکل اصلی و  دومی پیدا کردن نقطه روشن(البته خلاص شدن از دیوس های اطراف هم فراموش نشه)


می خواستم بنویسم خدا بزرگه ولی...

نمی دونم

خدایا من که نمی تونم خودت یک کاری کن


داشتم فکر می کردم که توسل نمی کنم من ولی باز امروز

مرگ بر دشمن درون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۸