زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

زندگی یک مرد

می خواهم تا انتهای تنهایی بنویسم تا روزی که تو را بیابم و انگاه همه حرف هایم را به تو بگویم...

من یک انسانم. یک انسان نیاز هایی دارد. به یک مونس. به یک دوست. من نیز این گونه ام.
نمی دانم دوستانم خوب نیستند یا زمانه عوض شده ولی روی هرکسی سرمایه گذاری کردم سود نکردم. هزاران دوست که هیچ کدام با من نیستند. در میان جمع ام ولی تنهایم....
از امروز(روزی که آخرین دوست را هم بیشتر شناختم اقای 10 ای که فکر می کردم در اینده هم با هم باشیم) به نوشتن روی می آورم تا شاید مرحم دل تنگم شود

طبقه بندی موضوعی

جدید

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ق.ظ

سرم درد میکنه.

دیشب خوابم نمیامد

چرا واقعا چرا؟

نمی دونم چرا نمی شه تمام کرد این قضیه را تمام کزد؟

(نقل به مضمون از ایدین): "امده بودم خودت را ببینم و درینکی بزنم" ولی تو.... تو تو تو چه بگویم به تو ِِ.... "اه ای گل ناز دست خوهاش کودکانه ام را به شوی تو دراز می کنم" "رها شده در کویر تنهایی تنها تنها"


قلبم خسته است رگ ست راست سرم می زند


خدایا کمک(جالبه که اولش نام خدا یادم نیامد مثل سوره توبه)


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی